یا فاطمه(س)
یا فاطمه(س)
 

 سم رب الشهدا و الصدیقین

معرفی مختصری از شهید مدافع حرم
حاج مسعود عسگری
 
همرزم و فرمانده تکاوران شهید احمد اعطایی، سید مصطفی موسوی و محمد رضا دهقان در یگان فاتحین بود. دست بر قضا در یک روز یعنی بیست و یک آبان نود و چهار به شهادت رسیدند و به شهدای اربعه معروف شدند. روز بازگشت، روز تشییع و قطعه ای که شهید عسگری در آن به خاک سپرده شده است به ترتیب 22. 24 و 26 میباشد.
تاریخ تولد: 69/6/8
محل تولد: تهران
وضعیت تاهل: مجرد
فرزند دوم خانواده
 
در رشته الکترونیک و حقوق مشغول به تحصیل بود ولی هر دو را به دلیل علاقه زیاد به پرواز نبمه کاره رها کرد.
اعزام به سوریه: بر حسب وظیفه
تخصص: خط شکن، خلبان هواپیماهای سبک
تاریخ شهادت:94/8/21
محل شهادت:حلب سوریه
محل دفن: گلزار شهدای بهشت زهرای تهران، قطعه 26 ردیف79 شماره19
صفات بارز اخلاقی:
زرنگ،باهوش،کنجکاو،خوش رو،شوخ طبع و ورزشکار،شجاع،کم حرف و بی ادعا،بسیجی فعال
علایق
ورزش( صخره نوردی،غواصی، چتر بازی و پرواز با هواپیماهای سبک) و موتور سواری
آخرین پیام شهید به مادرش:
باید بپرد هرکه در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد
کوه است دل مرد ولی کوه نه هر کوه
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد
عشق است بلای من و من عاشق عشقم
این نیست بلایی که سپر داشته باشد
این قطعه شعر بر روی مزار شهید نیز حک شده است.
خاطره یکی از دوستان شهید:
مسعود يه راننده حرفه اي موتور و ماشين بود
براي بخشي از فعاليت هاش دوره هاي مختلفي در زمينه خودرو و موتور گذرونده بود و مثل هميشه تو دوره ها درخشيده بود.هر موقع موتور سنگين دستش بود تازه انگار بال و پر گرفته بود و حسابي باهاش از خجالت آسفالت كف خيابون در ميومد.
و برعكسش من،تاحالا موتور سوار نشده بودم.
يه روز اوومد و گفت: بايد رانندگيت خوب باشه و همينطور موتور سواري.
گفتم :سخته،تو خودتو نگاه نكن از بچگي سوار موتوري.
گفت: تو بيا من درستش ميكنم.
بعد از مدتي بالاخره تونستيم شروع كنيم،
كلاس خصوصي ما شروع شده بود.
روز اول جاي كلاچ و ترمز جلو رو هم قاطي ميكردم.
چند روز درميان، بعد از ظهرا ميرفتيم آموزش و تمرين
يه بيست روزي گذشته بود كه ديگه خيالش ازم راحت شده بود، روي موتور و پشت من كمتر حرص ميخورد.
ميرفتم و ميومدم واسه خودم.البته تو خيابونهاي نه چندان شلوغ.
اوضاعم روي موتور خوب شده  بود،حالا ديگه مثل روزهاي اول مردم پشت سرم به خاطر آروم رفتن و گير كردن وسط خيابون بوق نميزدن،تازه هر از گاهي من يه راننده ناشي پيدا ميكردم و به تلافي روزهاي اول پشتش بوق ميزدم، خيلي از دستم شاكي ميشد.خودش هم كلا با بوق كاري نداشت.
اما همچنان تو اصل كار مهارت لازم رو پيدا نكرده بودم.
تو خيابونهاي باريك و شلوغ و ترافيك خوب نميتونستم از بين ماشينها راه باز كنم و حركت كنم و معمولا كند بودم.
يه روزي مثل هميشه تو شهر ميچرخيديم و من راننده بودم، رسيديم به ترافيك و سرعتمو كم كردم تا آروم از كنار ماشينها رد بشم،بين دوتا ماشين فاصله كمي بود .البته به نظر من كم بود و مسعود ميگفت زياد هم هست.
گفت: براچي آروم ميكني،موتور رو از شتاب ميندازي از اون بين رد شو ديگه.
گفتم: نميتونم يه وقت ميزنيم به ماشين مردم،
گفت تو برو و جلوتر رو ببين و فرمون رو صاف نگه دار
رد ميشيم.
با همون سرعت زياد،خيلي خوب از وسط دو تا ماشين رد شديم.
بعدش بهش گفتم :خوب رفتم استاد؟خدايي با چند سانت فاصله خوب رفتما...
خنديد و گفت: تو نميري كه! من دارم از پشت همش حركت موتور رو اصلاح ميكنم.اگه ول كرده بودم كه زده بودي به هر دوتا ماشين.
گفتم :نه بابا.خودم رفتم.
گفت :فكر ميكني برا چي تو اين مدت يه تصادف هم نداشتيم...!
تازه متوجه شدام كه چي ميگه.
اون موقع بود كه فهميدم خيلي مونده تا بشم "موتور سوار".
صحبت های مادر شهید:
خیلی زرنگ و باهوش بود و کنجکاوی های زیادی به خرج میداد که باعث نگرانی ما میشد.تو بچگی دوبار دچار برق گرفتگی شد یه بار یه سیم لخت رو کامل داخل پریز کرد و یه بار هم یه قیچی رو ولی فقط کمی کف دستش سوخت. مشخص بود این بچه ذخیره است و نیومده که الکی بره.
هر بار که میخواست بره سوریه میگفت مادر من یک ماه یک ماه و نیم بر نمیگردم ولی یه هفته نمیشد و بر میگشت. دوبار این جریان تکرار شد ولی بار سوم که خواست بره گفت مادر اینبار دیگه توقع نداشته باش برگردم. گفت مادر تا وقتی اسم منو از تلوزیون نیاوردن به کسی حتی پدر و خواهر و برادرم نگو که کجا بودم.
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



برچسب‌ها:
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:, توسط بانوی ایران
قابل توجه اونایی که ساکن مطقه ترشیزن حمید سبزواری درگذشت ببخشید که دیر شد شعرخوانی فرزندان یکی از جانبازان در حضور رهبرانقلاب تولد لبیک یا خامنه ای مدافع حرم اهای دشمن سر تیم حفاظت مقام معظم رهبری به شهادت رسید توصیه به احترام شهدا... یک مسابقه
تمامی حقوق مطالب برای یا فاطمه(س) محفوظ می باشد